معنی ناهار در سبزه زار

لغت نامه دهخدا

سبزه زار

سبزه زار. [س َ زَ / زِ] (اِ مرکب) کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود:
چون کاهلان سبزه ٔ گردون فرومیای
کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است.
اثیرالدین اخسیکتی.
هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120).
خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری
مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری.
سعدی (خواتیم).
|| شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس).


ناهار

ناهار. (ص) (از: نا، پیشوند نفی و سلب + آهار) لفظاً یعنی بی خورش. بی آش. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). || شخصی که از بامداد باز چیزی نخورده باشد و معنی ترکیبی آن ناهار است یعنی ناخورده، چه آهار به معنی خورش باشد. (برهان قاطع). که از دیرگاه چیز نخورده. (آنندراج) (از انجمن آرا).که هنوز هیچ نخورده باشد. (صحاح الفرس). کسی را گویند که خورش چیزی نخورده باشد چون شخص اندک چیزی بخورد بگویند ناهار او شکسته شد. (جهانگیری). ریق. ناشتا. (مهذب الاسماء). ناشتا. (اوبهی) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). آن بود که در آن روز هنوز هیچ نخورده باشد. ناشتا. (فرهنگ اسدی). شخصی که از صبح چیزی نخورده باشد. (غیاث اللغات) (از فرهنگ رشیدی):
اگر چند سیمرغ ناهار بود
تن زال پیش اندرش خوار بود.
فردوسی.
و رجوع به شواهد ذیل معنی بعدی شود.
- بر ناهار بودن، ناشتا بودن. (مهذب الاسماء).
|| گرسنه. (برهان قاطع) (آنندراج) (صحاح الفرس) (انجمن آرا). گرسنه ٔ یک روزه. (اوبهی). تهی شکم:
روستایی زمین چو کرد شیار
گشت عاجز که بود بس ناهار.
دقیقی.
نهادند خوان و بخندید شاه
که ناهار بودی همانا به راه.
فردوسی.
چو شیران ناهار و ما گرسنه
که از کوهساراندرآرد رمه.
فردوسی.
به نزدیک ایشان سخن خوار بود
سپاهش همه سست و ناهار بود.
فردوسی.
از سخای تو ناگوار گرفت
خلق را یکسر و منم ناهار.
زینبی.
چنان کرد هرچند سالار بود
که بد گسنه و سخت ناهار بود.
اسدی.
بس که ترا دل به سوی عصیان مانده ست
چون سوی طباخ چشم مردم ناهار.
ناصرخسرو.
یکی میزبان است کو میهمان را
دهان و شکم خشک و ناهار دارد.
ناصرخسرو.
سیر کند ژاژویت تا مگر
سیر کند معده ٔ ناهار خویش.
ناصرخسرو.
هرچه دراین سفره ٔ آب است و خاک
تیغ ناهار ترا یک چاشته.
اخسیکتی.
|| سیرناشده. سیرناشونده:
ای ز شهوت شکم زده آهار
خبه از هیضه وز شره ناهار.
سنائی.
|| حریص. مولع:
چو این نامه بخوانی گوش میدار
که شمشیرم به خون توست ناهار.
(ویس و رامین).
بر دروغ و زنا و می خوردن
روز و شب همچو زاغ ناهارند.
ناصرخسرو.
از پند حق ّ و خوب سخن سیری
وز بهر ژاژ باطل ناهاری.
ناصرخسرو.
|| (اِ) گرسنگی:
به کتف ساره برآورده زانو از ادبار
به چشم خانه فرورفته دیده از ناهار.
مختاری.
|| (ص) بی نصیب. محروم:
از عمر خویش سیر شدم هرچند
زآن آرزو که دارم ناهارم.
مسعودسعد.
بیخبر جمله از حقیقت کار
همه از علم دین شده ناهار.
سنائی.
لیک آمده ام سیر ز افعال زمانه
هرچند هنوز از غرض خویشم ناهار.
سنائی.
|| تشنه. (غیاث اللغات):
این به تبریز زآب چشمه ٔ خضر
کرده جُلاّ ب جان و من ناهار.
خاقانی.
|| مجهول.نامعلوم. نکره. بیگانه. اجنبی. (ناظم الاطباء). || (اِ) چیز اندک که پیش از طعام خورند. نهار.ناهاری. نهاری. (آنندراج). چیزی را گویند که بر ناهار بخورند. (از جهانگیری). || مجازاً، غذائی که در وسط روز خورده شود. (فرهنگ نظام). ناهار = نهار [در تداول] که به غذای وسط روز اطلاق کنند، دراصل «ناهاری » است. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). طعامی که به نیمه ٔ روز خورند. رجوع به ناهاری و ناهارخوردن شود.

حل جدول

ناهار در سبزه زار

تابلویی از ادوارد مانه


سبزه زار

راغ، دمن، ریف

راغ

زاغ


سبزه ‌زار

راود

فرهنگ فارسی هوشیار

سبزه زار

علفزار چمن زار.

فرهنگ معین

سبزه زار

(~.) (اِمر.) علفزار.

فرهنگ عمید

سبزه زار

زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار،

واژه پیشنهادی

سبزه زار

راود

النگ

گویش مازندرانی

ناهار

ناهار، خوراک نیمروزی، صبحانه

نام های ایرانی

سبزه

دخترانه، گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، سبزه وار، چمن زار، گندمگون

تعبیر خواب

سبزه

خوردن سبزه به خواب به وقت خود، دلیل بر زهد و ورع کند. محمدبن سیرین گوید: دیدن سبزه، دلیل بر سلامتی بود. اگر بیند در میان سبزه زار است، دلیل بر نیکوئی احوال و عاقبت کار او است و ثواب آخرت باید و سبزه زار را هر چند سبزتر و پاکیزه تر بیند و داند که ملک اوست، دلیل کند بر پاکی دین و ورع او. اگر بیند که سبزه زار زرد و پژمرده است، تاویلش به خلاف این بود. اگر دید سبزه زار ملک دیگران است، دلیل که او را صحبت با کسانی افتد که پارسا و با ورع باشند. اگر به خلاف این بیند، دلیل که صحبت او با ناکس افتد. - جابر مغربی

معادل ابجد

ناهار در سبزه زار

743

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری